فکر من لهجه ایران دارد
متن کامل گفتگوی پولاد کیمیایی در برنامه «مثلث شیشهای» | |
![]() |
|
سینمای ما - -کسی که الان روبروی من نشسته در اولین ماه فصل گرم سال یعنی تابستان در سال 1359 در تهران متولد می شود. او سابقه بازی در فیلم های متعدد سینمایی را از سال 1367 در پرونده کاری خودش به ثبت رسانده است. مدتی است که پای او در تلویزیون باز شده و درسریال های تلویزیونی قرار است ایشان را تماشا کنیم. از همه اینها که بگذریم ایشان پدری نام آشنا درصنعت و هنر سینمای ایران دارند به نام مسعود کیمیایی . امشب من میزبان پولاد کیمیایی هستم. سلام پولاد، شب به خیر خیلی خوش آمدید *سلام عرض می کنم خدمت بییندگان عزیز محترم شبکه پنج سیما وهمینطور به شما آقای رشیدپور عزیز و دست اندرکاران خوب و محترم مثلث برمودا -نه آقا برمودایی نیست. خیلی شفاف است، برمودا انرژی می گیرد ، ما قرار است که انرژی بدهیم. خیلی خوش آمدید.سلامتید؟ *الحمدالله همه چیز خوب است. -من امروز شنیدم که یک کسالتی برای پدر رخ داده بود، حالشان الان بهتر است؟ *بله یک کسالتی بود که اخیرا دچارش شده بودند ولی الحمدالله دارند بهتر می شوند. دکتر رفتند و یک کسالت کوتاهی است که به هرجهت می گذرد. -انشااله برایشان آرزوی سلامتی می کنیم و امیدواریم که هرچه زودتر تن سالم به مسعود کیمیایی بازگردد و او را بانشاط ببینیم.خب پولاد همان فولاد می شود؟ *پولاد بهتر است چون فارسی تر است. به هرجهت خیلی تداخل هم شده یعنی خیلی ها نام پولاد را با فولاد اشتباه می گیرند. -مگه دوتاش یکی نیست ؟ *ولی خب پولاد فارسی تر است. -من به محکم بودنش کار دارم. همینقدر محکم هستی اندازه اسمت؟ * سعی می کنم. سخت است. -در نقش هایی که بازی کردی همش نقش های خیلی محکم ، هفت تیر، بزن بزن، آنجا نشان می دهد که یک ذره پولاد در کاراکتر جلوی دوربین تاثیر دارد. *به هرجهت در فیلم های کیمیایی بازی کردن، اصولا این خصوصیات را هم دارد، آن محکمی و آن قدرت را اصولا در نقش هایش می بینیم. -خیلی خوب است. من میخواستم ببینم این پولاد بودن در خود شخصیت پولاد چگونه است. حالا به جلوی دوربین اش زیاد کار ندارم. الان که می بینیم با صلابت حرف می زنی، احساس می کنم پر بیراه نیست، پولاد اسم خوبی است. * نظر لطف شماست. -چون من سوال نظرسنجی امشب مان را سوال مهمی می دانم برای اهالی سینما ، اگر اجازه دهید سوال نظرسنجی پخش شود برمیگردیم رسما گفتگو را شروع کنیم. *در خدمت شما هستم. سوال نظرسنجی کدامیک از عوامل زیر تاثیر بیشتری در ترغیب شما به رفتن سینما دارد؟ 1-موضوع فیلم 2-کارگردانی 3-بازیگران نقش اصلی 4-سایر موارد گزینه موردنظر را به شماره 3000052 ارسال نمایید. -پولاد اگر تو بخواهی به این نظرسنجی جواب دهی کدام گزینه را انتخاب می کنی؟ * کلا به هرجهت یک اثر سینمایی در واقع یک سری کلیات است که یک فیلم خوب را تشکیل می دهد من خودم معتقدم در سینمای ما این بازیگر نیست که مخاطب را به سینما می کشاند بیشتر محتوا و نوع ساختار فیلم و پیامی که به مردم می دهد و این باعث می شود که مخاطب جمع می شود. -یعنی تو به سینمای پیام محور موافقت بیشتری دارید؟ هر فیلمی که پیام بهتری داشته باشد بیننده بیشتری دارد؟ *بله به هرجهت جذابیت هایش بیشتر باشد، در ساختار کلی موفقیت داشته باشد در هر عرصه ای، چه در زمینه بازیگری و کارگردانی و نوع سناریو و فیلمنامه خیلی مهم است، برای اینکه ما در واقع موضوع جدیدی را طرح کنیم برای مخاطب که بتواند همزاد پنداری کند و بتواند نزدیک بشود به سینما. -پولاد من از صحبت تو سه تا مطلب می گیرم، شما هم به جذابیت اشاره می کنی هم به فیلمنامه و هم پیام، اینها خیلی جدا است ،جذابیت را در پیام نمی شود جستجو کرد. من عقیده شخصی ام را می گویم چون اصولا پیام و نصیحت کردن چیز خیلی جذاب نیست.الان سینمای ایران ظاهرا دارد تفکیک می کند، جذابیت را با آوردن بازیگران ستاره و پیام را با فیلمنامه، اینها را دانه دانه کنار هم بچینیم تا یک فیلم خوبی در بیاید. تو به ترکیب اش معتقدی یا اینکه دانه دانه کنار هم بچینیم اینها را؟ *من کاملا به این ترکیب معتقدم. یعنی فکر می کنم المان هایی که سینما باید داشته باشد جذابیتی است که دارد، و آن ظاهری است که باعث می شود مخاطب را جذب کند ولی خصلت اصلی اش مولف بودن است. یعنی ما میرویم سینما که چیزی یاد بگیریم و یک پیامی هم داشته باشد، و نوع اجرا و پرداختنش و محتوا همه به هم بستگی دارد که یک فیلم خوب شرایط خوبی را پیدا کند و نظرها را به سمت خودش جمع کند. -ببین چقدر الان دیدگاه های اهالی سینما متفاوت است. چند شب پیش استاد زرین دست مهمان برنامه ما بودند ایشان می گفتند مردم برای تفریح می روند سینما ، عیبی هم ندارد آنجا چیپس ، پفک و... بخورند، بعد تو می گویی ما برای این می رویم سینما که چیزی یاد بگیریم. *درست است، متاسفانه الان سینمای ما تبدیل شده بیشتر به یک مرکز تفریحی تا فرهنگی. یعنی ما بیشتر می رویم تا اوقات فراغتمان را در سینما بگذاریم و این باعث شده یک مقداری توقع مان از سینما بیاید پایین،یک مقداری در واقع کیفیت افت کند به خاطر این قضیه، یعنی کسانی که سینما می روند اصولا مخاطبین سینما تخصصی تر نگاه می کنند تا کسانی که مخاطب تلویزیون و رسانه ملی هستند. در نتیجه سینما در این تکامل می کند دراین پیشرویی و ازاینکه ما توقع داشته باشیم از سینمای مان و از اینکه بلیط می خریم برویم یک چیزی را ببینیم که در زندگی مان چیزی را یاد دهد. -خیلی از سینماگرهای برجسته به مفهوم تو معتقدند ، خیلی اسامی الان در ذهن من است و می گویند سینمای ما پیام محور است . مثل سرکار خانم پوران درخشنده، مثل جناب آقای حاتمی کیا می گویند ما باید یک چیزی یاد بدهیم به بیننده مان با چیزی که می سازیم.اما پولاد صحبت تو مصداق این است که مستمع صاحب سخن را بر سر ذوق آورد، یعنی اگر مخاطب ما مخاطب سهل انگاری باشد، از سینما رفتن به فکر آن پفک و چیپس باشد، دیگر آن پیام خیلی پیام مهمی باشد باز نمی گیرد، مخاطب رفته برای تفریح، کاری ندارد چیزی یاد بگیرید یا خیر. *موفقیت یک فیلمساز یا فیلمنامه موفق این است که بتواند ارتباط اش را با طبقه عام طوری برقرار کند که در لایه های زیرین اش ما پیام را به بیننده برسانیم و اینجوری نباشد که ما فیلمی را، شکل و محتوایش را طوری تنظیم کنیم که بیننده نتواند این ارتباط مستقیم را برقرار کند. به هر جهت کسی که سینما می رود به دنبال تفریح هم هست. در واقع این المان ها همیشه وجود دارد و آن سینماگری موفق است که بتواند جذب مخاطب انجام بدهد اما در لایه های زیرین اش بتواند یک تراژدی، یک درامی، یک موضوعی را بتواند بقبولاند و بتواند این ارتباط برقرار شود. -الان باز به یک چیز جالب می رسیم. تو با مهارت فرمان را این ور و آن ور می کنی در بحث. وقتی میگویی سینماگر باید با مخاطب عام ارتباط برقرار کند بنابراین تو به سینمایی که ما بعنوان سینمای خاص می شناسیم و جذابیت هایی که مخاطب عام را بکشاند به سینما یا حتی پای صفحه تلویزیون اعتقاد نداری، می گویی در درجه اول باید بتوانیم مخاطب عام را بکشانیم سمت سینما؟ *بله من اعتقاد دارم که به هرجهت سینما یک هنر است و دیدگاههای مختلفی وجود دارد، ولی سینمای فعلی ما به دلیل مشکلات اقتصادی دارد خیلی نیاز داریم مخاطبین را به هر شکلی به سینما بکشانیم و نظرشان را جلب کنیم. آن سینمایی که ما می گوییم که صرفا هنری است و صرفا برای عقاید مختلفی در سینما حاکم است اینها در سینماهایی است در واقع در کشورهایی است که دغدغه اقتصادی در سینما برایشان وجود ندارد. و خیلی راحت می توانند ضرر و زیان های اقتصادی فیلم شان را جبران کنند. -آره من هم حق می دهم چون الان در پله اول ،در سینمای ایران برای تهیه کننده و کارگردان، بیشتر برای تهیه کننده مهم است که بازگشت سرمایه داشته باشد.و این کم کم دارد به پاشنه آشیل تبدیل می شود، چون احساس می کنم خیلی از فیلمسازان بزرگ ما الان دارند به فتح گیشه فکر می کنند تا فتح ذهن ها. *مسائل اقتصادی و کلا مسائل اجتماعی ما بی ربط نیست به سینما، به هرجهت سینما پاره ای از مسائل کلا فرهنگی ، سیاسی ، اجتماعی مملکت مان است و متاسفانه به این شکل شده است که سینما یک نوع عدم اعتماد به نفس پیدا کرده در گفتارش ،و نمی تواند شفاف آن چیزی که سینمای ملی ماست، سینمای هویتی ماست این را در واقع بتواند اجرا کند و همه این بستگی به گیشه دارد. حالا بگوییم گیشه چی است و تعریف این گیشه چیست آن هم خودش خیلی بحث گسترده ای است. - ما متاسفانه از دو ور پشت بام می افتیم، یا می رویم فیلمهایی می سازیم برای فتح گیشه، که اقتصاد سینما را نجات دهیم ، چادر اکسیژن بکشیم روی سینما، یا آن طرف فیلم هایی می سازیم از هر طیف و هر گونه فکری، نمی گویم سینمای روشنفکری یا سینمای معناگرا، بالاخره ما سینمایی مان یک بازتابی از فرهنگمان باشد، یک بازتابی از هویت ملی مان باشد ،آدم احساس می کند اینطوری نیست،یک فیلمهای تیره و تار و تاریک یک فقری در گوشه دور افتاده روستای، خط مرزی فلان جای کشور، سلیقه شخصی من این است که این هم سینمای ملی ما نیست ، باید بگردیم ببینیم این آیینه که بتواند نشان دهد فرهنگ ایرانی را، جامعه ایرانی را، تهران امروز را، شیراز امروز را ، تبریز امروز آن کدام سینما است. نه در تخصص من است البته به شما جسارت نمی کنم شما از یک خانواده سینمایی هستید. برویم از زاویه ای دیگر وارد بحث بشویم، پولاد کیمیایی چقدر مسعود کیمیایی در ورود تو به سینما موثر بود؟ *من همه چیز را مدیون پدرم هستم. به هرجهت تنها چیزی که من از مسعود کیمیایی یاد گرفتم سینما بود که توانست در مسائل خانوادگی و در تربیت من هم تاثیر بگذارد. در واقع هرچیز دارم از اوست. -سینما چه تاثیری در تربیت خانوادگی تو داشت؟ *سینما جزوی از مسائل خانوادگی من بود ، در واقع مهترین عامل بود و مهترین چیزی بود که کلا موضوع خانوادگی من را به خودش اختصاص می دادو تحت تاثیر مستقیم سینما بود. -یعنی دغدغه فرهنگی منظورت است؟ *بله- بعنوان مثال من از بچگی چون در یک خانواده فرهنگی بزرگ شدم، اگر دوستی پیدا کردم، اگر همبازی پیدا کردم سر صحنه بوده، اگر اولین بار چیزی را خواندم فیلمنامه پدر بوده، اگر تفریح کردیم ، در سینما فیلم دیدیم، یا مهمانی داشتیم مهمان سینمایی بود .در نتیجه سینما کلا زندگی من را هدایت می کرد ، یک جوری به هرجهت تمام موضوعات خانوادگی من بستگی داشت به سینما، حتی سفر رفتن من به خارج از کشور، باز توسط سینما انجام شد بازگشت من هم همینطور. -یعنی کاملا سینما سایه افکنده به زندگی تو، اگر اختیار به دست خودت بود، سایه سینما نبود خودت انقدر پشتکار به خرج می دادی که وارد سینما بشوی یا در همین خانواده سینما بودن باعث ورودت به سینما شد؟ *آدم آن نزدیک ترین راه را برای موفقیت اش انتخاب می کند و آن چیزی را که اصولا بلد است بیشتر بهش اشراف دارم، من چون شناختم از کودکی نسبت به سینما بیشتر بود، در واقع اطلاعاتی که در طی روزمره در خانواده من بوده باعث شده یک نگرشی، یک طرز فکری نسبت به سینما در من انتقال پیدا کند و این به هرجهت سرنوشت ساز بود در رویه کاری ، اگر این نبود شاید من اصلا بازیگر نمی شدم شاید اصلا انقدر جدی سینما را نگاه نمی کردم ، شاید در واقع خیلی زرق و برق های سینما که پر از جذابیت های کاذب یا سطحی وجود دارد -منظورت از جذابیت های سطحی چیست؟ *یعنی ما بیشتر به ظاهر بپردازیم. -چه کسانی به ظاهر بپردازند؟ بازیگرها؟ *نه اصلا در واقع نوع نگاهمان به سینما سطحی باشد و نگاهمان یک نگاه عمیق نباشد به یک اثر هنری، نوع نگاهی که شما به سینما می کنید. -من نمی خواهم قضاوت کنم سطحی،ولی این ظاهر آرایی اپیدمی شده که به تمام قسمتهای سینما نفوذ کرده مخصوصا به ویژه بازیگرها ، ظاهر خیلی شیک و پیک را یکی از عناصر جذابیت است اما فکر می کنم اخیرا دارد تبدیل می شود به تمام جذابیت، فکر کنیم که الان دماغ بازیگر ما خیلی باریک باشد، یا ابروهایش خیلی زیبا باشد، ما آن موقع جذابیت سینما را توانستیم بدست بیاوریم. نظرت چیست راجع به این قضیه؟ *من فکر می کنم زیبایی شناختی سینما خیلی متفاوت است با نگاه فشنی یا نگاه مد یا کلیشه ای به زیبایی . زیباشناختی سینما بر می گردد به نوع کاراکتر و زیبایی که از درون آدم به چشمهایش و به تمام وجودش سرایت می کند و در واقع این که ما فکر کنیم با ظاهر می توانیم به عمق هنر بازیگری نزدیک شویم این اتفاق نمی افتد. فکر می کنم اصولا سینما انقدر بی رحم یا جدی تر از این حرفهاست که ما بتوانیم با ظاهر بمانیم و ماندگار باشیم در سینما. - این جمله ات را یادداشت کردیم که سینما بی رحم تر از آن است که ما با ظاهر زیبا بتوانیم در آن بمانیم. البته خیلی ها هم ماندند، برهان خلف می توانم بیاورم. *بله چیزی است که هست. -آخر اگر این تئوری تو را اگر تئوری درست بدانیم که باطن زیبای بازیگر، آن موقع همه کسانی که می آیند جلوی دوربین اول بروند یک تست باطن بدهند ببینند باطن دلشان زیباست بعد بیایند بازیگر شوند این که نمی شود؟ *منظور من چیز دیگری بود. منظورم این بود به هرجهت زیبایی سینما زیبایی است که در یک کاراکتر در یک آن آدم است توی یک جذابیت های پنهانش نه ظاهرش. -تو خیلی موافقِ ، بگذار اصلاح فارسی اش را پیدا کنم ،خوش تیپیسم در سینما نیستی؟ *البته فکر میکنم که جزوی از ابزار بازیگر هم همین است. باید زیبا باشد تا نظرها را جذب کند، اما اگر معیارمان این باشد بیاییم سراغ سینما به خاطر اینکه زیبا هستیم این صرفا در عقیده من خیلی سطحی می شود. -تو اشاره قبلی ات خیلی اشاره درستی بود، که پیوند دادی جذابیت سینما را به زیبایی درونی کسانی که در سینما کار می کنند. حالا من اگر بخواهم از سینماگران ماندگار که صورت زیبایی ندارند ،نه اینکه خیلی زشت باشند، شما در ذهنتان جستجو کنید ببینید چند نفر از چهره های ماندگار سینمای ایران خیلی خوشگل بودند،یک لحظه جستجو کنید تا من مجبور نشوم اسم به زبان بیاورم. عموما اینطوری نبوده،نه اینکه بگوییم خیلی چیز بدی است یک بازیگر خوشگل باشد ولی تنها ابزارش هم همین نیست. این زیبایی درونی که پولاد می گوید خیلی نکته مهمی بود. -شب به خیر دخترها و پسرها ، پولاد من الان پرونده کاری ات را نگاه می کنم 90 درصد فیلم هات فیلم های پدرت هستند؟کارگردان دیگری به شما پیشنهاد نداده یا خودت دوست داری فقط در فیلم های پدر بازی کنی؟ *بینید آقای رشیدپور من یک دغدغه ای که همیشه داشتم این بود که صاف و شفاف وارد سینما بشوم. یعنی سعی کنم راه هزار شب را در یک شب نروم ، و چون همینطوری آرام محک خورده شدم توسط پدرم در سنین مختلف و در آن زمان اصولا هنوز چهره ام جا نیفتاده بود. -فیلم تجارت را میگویی یا قبل از آن؟ *تجارت بله حدود پانزده سالم بود که در آن بازی کردم. -سرب قبل از آن بود؟ *سرب که سال 67 بود خیلی کوچک بودم در واقع اولین حضورم جلوی دوربین بود. -من خیلی دنبال فیلم سرب گشتم که یک قسمت هایی را پخش کنیم پیدایش نکردم. *در واقع شروع کار من بود ، هشت سالم بود و بیشتر یک اتفاقی بود که خیلی سمبولیک و حالت نوستالژی داشت برای اینکه پدر من یک سکانسی بود که جلوی سینما خورشید بود آقای انتظامی می آمد و درگیر می شد با یک سری از افراد مافیایی، یک سری کودک و بچه بودند که جلو سینما نشسته بودند و فقیر بودند و یکی شان می رفت در سینما فیلمی را می دید و می آمد برای بقیه تعریف می کرد. پدر خیلی آن لحظه را احساسی یک جوری خودش را در آن لحظه دید و گذشته اش را دید، و فکر کرد من اگر در فیلم فرزندش باشم خیلی قشنگ است از لحاظ عاطفی. -پولاد الان می گفتی راه هزار شبه را یک شبه نروم ،تو که رفتی؟ برعکس اش را می گویی؟ تو پدرت مسعود کیمایی بوده و راه هزار شب را هم یک شبه رفتی و آمدی در سینما. *نه آخه اینجوری نبوده ،چون پسر مسعود کیمیایی بودم، به هرجهت من برای موقعیت ام زحمت کشیدم و کارنامه کاری ام فکر می کنم این را ثابت کند. حتی در سینمای کیمیایی خیلی زحمت کشیدم تا بتوانم اعتمادش را جلب کنم. -حکم خیلی خوب بود. *دیگر رسید به جایی که توانستم آن اندازه را پیدا کنم که در سینمایش مستقل دیده بشوم و سخت ترین کار همین است که شما پدر صاحب نامی داشته باشید و از توی سینمایش بتوانی خودت را مستقل کنی و من سعی کردم در واقع این اتفاق بیفتد. هیچ وقت سو استفاده نکردم، اگر قرار بود تحصیل آکادمیک کنم، کردم. -چه رشته ای خواندی؟ *من یک رشته ای خواندم به نام digital media program در کانادا خواندم در واقع کارهای اسپیشال فکری و کارهای انیمیشنی سینما، هدفم این بود که رشته را بخوانم و تمام کنم و این علم را یاد بگیرم و این را در داخل ایران استفاده کنم برای اینکه توی سینمای مان به امکاناتی برسیم. -واقعا قبل از اینکه بروی کانادا و بخواهی این رشته را بخوانی ، هدفت این بود که برگردی بیایی در ایران کار کنی یا الان داری جلوی دوربین شعار میدهی؟ *نه این اتفاق در سرنوشت من افتاد. من رفتم کانادا و وارد دانشگاه شدم و تحصیل کردم و رشته ای که انتخاب کردم رشته ای کامپیوتری بود و این مرتبط بود با سینما، کار جلوه های ویژه بود و هدفم چیز دیگری بود، هدفم بازیگری نبود ولی هدف ام این بود که برگردم به ایران و در سینما خدمت کنم و کار کنم. -مگر کانادا موقعیت ات خوب نبود، همانجا می ماندی آنجا اتفاقا خیلی حرفه ای تر هم به مقوله انیمیشن نگاه می کنند ، می توانستی همانجا بمانی؟ *ببینید من فکر می کنم وقتی که شما می روید باید یک هدفی داشته باشید، برای چه هدفی می روید به خارج از ایران، آیا میخواهید آنجایی شوید، یعنی تابعیت یک کشوری را داشته باشید که این امکانپذیر نیست. برای اینکه آدم همیشه از جایی ارزیابی می شود و نگاه به جایی است که شما از آن متولد می شوید و آن فرهنگی است که شما حرف می زنید و فکر می کنید باهاش، در واقع هرچقدر هم که آنجا بمانی ذهنمان و افکارمان یک جوری لهجه ایران را دارد.لهجه ایرانی بودن را دارد. -من می گویم این حرفهایت قشنگ است ولی شعاری است . یعنی چی که فکرمان لهجه ایران را دارد. اصلا چه دلیلی دارد؟ مگر خاک با خاک چه فرقی دارد حالا اینجا ایران است و آنجا کانادا می شود آدم زندگیش را بکند. *اگر شما در غربت زندگی کرده باشید شش ، هفت سال یک کمبودهایی آدم احساس می کند که آنها خیلی آدم را آزار می دهد و شما آنجایی خوش هستی که دلت خوش است، وقتی شما در ایران دوستانت، خانواده ات و محیط گرمی داری ترجیحا دوست داری در آن محیط زندگی کنی، من هم به همین شکل بود، پدرم در ایران بود و اصولا آدمی است خیلی نوستالژی پسند است خیلی ناسیونالیست است و نمی تواند جایی زندگی کند و من هم باید کنارش می ماندم. -اتفاقا این مرگ تدریجی یک رویا طعنه هایی به این قضیه می زند، یک دیالوگ در تیزر این سریالی که من میدیدم در غربت بود می گفت ایرانی ها اینجا از کنار هم رد می شوند اصلا بهم سلام نمی کنند. *واقعا هم همینجوری است. انجا زندگی شکل دیگری دارد و همه ایرانی ها یک چمدانش را هنوز باز نکردند و بسته است و آماده برای اینکه برگردند. -به امید اینکه همه کسانی که دلشان برای ایران می تپد اولا در آرامش باشند هرکجای دنیا هستند ثانیا مام میهن، ریشه ها ، اصالت ها دین هویت ، هیچ وقت فراموشمان نمی شود. من یک ذره خواستم صریح تر بپرسم. والا اصطلاح خیلی قشنگی گفت لهجه فکری ما لهجه ایرانی است. هرکجای دنیا که باشیم. پولاد فیلمهایی آقای کیمیایی همشان فیلمهایی پر از رفیق هستند و رفیق ها بخاطر همدیگر جان هم می دهند تو هم آدم رفیق بازی هستی یا نه؟ *به شدت -یعنی الان من صدای یکی از رفیق هایت را پخش کنم که در مورد تو حرف زده می توانی تشخیص بدهی کدام رفیق است ؟ *سعی می کنم. -این بسته اول شیشه ای است که می خواهم پخش کنم صدای یکی از رفقای پولاد است. پخش صدای پژمان بازغی *فکر می کنم پژمان بازغی بود. بله من با پژمان خیلی رفاقت داشتم و خیلی هم خاطره داریم و بهرحال خیلی هم خوشحال هستم و خیلی نظر لطف اش است. -یک فیگوری گرفتی فکر کردم نشناختم. *اول نشناختم و بعد کم کم شناختم. -به پژمان عزیز سلام می کنیم و همسر محترمش امیدوارم خیلی شاد و تندرست باشند. پولاد اگر فقط یک نقش قرار باشد انتخاب کنی ، بازی کنی و دیگر بازیگری را ببوسی بگذاری کنار، حالا چه فیلم های آقای کیمیایی باشد چه هر کارگردان دیگری. چه نقشی را انتخاب می کنی؟ یک نقشی که بازی کنی سینما را ببوسی بگذاری کنار؟ فکر کن یک جواب خوب به من بده. *یک رزمنده یا جانبازی که فراموش شده است و تنهاست و فکر می کنم در واقع این نقش، نقشی است که همیشه آرزو دارم بازی کنم به دلیل اینکه یک اسطوره تنهاست ، یک اسطوره ای که خیلی در بازیگری میشود بهش پرداخت. -انتخاب جالبی، یعنی این نقش کار دارد به نظرت؟ *بله به دلیلی که من در ژانر و منطقه ای که کار کردم خیلی بعضی جاها شبیه هم بوده من خیلی دوست دارم متفاوت کار کنم و کارهایی انجام بدهم که تا الان تجربه نکردم و حالا مهم هم نیست بزرگ بودن یا کوچک بودنشان، مهم اهمیت نقش است و پیام و رسالتی که آن نقش دارد، فکر می کنم این نقش دارای یک قداستی است، یک تنهایی ، یک رسالتی است. من فکر می کنم خیلی این نقش اگر به من پیشنهاد شود من خوب بازی اش کنم. -امیدوارم، البته امیدوارم بعدش سینما را نگذاری کنار، این قسمت اش را پس می گیرم، ولی انتخاب جالبی است در ذهن من هم تلنگری خورد و خیلی برایم جالب بود که پولاد این را انتخاب کند.چند روز پیش رفته بودیم آسایشگاه جانبازان اعصاب وروان در سعادت آباد تهران، الان پولاد داشت حرف می زد پلان به پلان آن آسایشگاه جلوی چشم من پدیدار شد و یک اشاره ای هم به تنهایی کرد.خیلی شفاف است دیگر ، خیلی بی معرفت شدیم، شاید همین را بشود گفت. دست بوس خانواده های معظم جانبازان عزیزی که عاشق بودند، خیلی شفاف بودند، خیلی شیشه ای بودند، ماها یک خورده بی معرفت شدیم امیدوارم بتوانیم جبران کنیم. بشود یا نشود را نمی دانم. -تازه من غیر از این صدایی که برایت پخش کردم یک بسته شیشه ای دیگر هم دارم که فکرش را هم نمی توانی کنی. *شما همش در حال سوپرایز کردن هستی -آن که آره، ولی من قول می دهم که حتی نتوانی حدس بزنی که الان چی میخواهم پخش کنم. *ببنیم چی است. -یک قطعه عکس است می خواهم بلافاصله حس ات را نسبت به آن عکس بگویی. *آقای رشیدپور من این عکس را خودم ندارم، شما این عکس را از کجا پیدا کردی؟ برای من خیلی جالب است. -چه کسی است؟ *این عکس بچگی خودم است. -چرا خودت نداری؟ *خیلی برام جالب است. - کجا هست این عکس؟ *این عکس در خانه سابق، خانه ای که من در آن متولد شدم، توسط مادرم عکس گرفته شد و مدتی بود که حتی ندیده بودم این عکس را. -چند سالت است در این عکس؟ *فکر می کنم سه چهار سالی داشته باشم. پخش عکس دوم -این عکس را از بیمارستان دزدیدم. *فکر می کنم پنج دقیقه بودم که متولد شده بودم. -نه آقا این پنج ماهی است. *خیلی غافلگیر شدم. به هرجهت فکر می کنم دو سه ماهه باشم.خیلی کودک هستم. -چون من می دانم خودت به خاطرات دل بسته ای گفتم عکس هایی که خیلی سخت بود پیدا کردنش. *واقعا شما این را از کجا پیدا کردید؟ -اگر قرار باشد پیدا نکنیم که مثلث شیشه ای نمی شویم. باید پیدا کنیم این عکس ها را. واقعا ندارید این عکس ها را؟ *دارم ولی خب در آلبوم است در خانه. -یک جوری کش رفته بودیم حالا بعدا می گویم چه جوری. -فولاد من شنیدم که تو دو تا زبان را مسلط هستی انگلیسی و آلمانی، الان باید برای من انگلیسی را نمی گویم ولی آلمانی را باید حرف بزنیم تا باور کنیم؟ *جدی می گویید؟ چه بگویم. -خود پولاد کیمیایی و فیلم هایش را به زبان آلمانی معرفی کن. *این دیگر خیلی طولانی می شود که بگوییم. -داریم تست می گیریم ببینیم واقعا آلمانی بلد هستی ؟ -صحبت کردن به زبان آلمانی آقای کیمیایی -پشت سر رشیدپور چه گفتی؟ *گفتم که خیلی خوشحالم که در خدمتتان هستم، خیلی خوشحالم که در خدمت آقای رشیدپور هستم. -پس الان بگو که رشیدپور هم دوستتان دارد. چقدر سخت است این آلمانی؟ *همش خ و ش بخاطر همین هیچ کسی آلمانی بلد نیست. -کانادا بودی آلمانی برای چی بلدی؟ * من اول از همه آلمان بودم،حدودا بعد از فیلم صلح که سال 68 بود سفر کردم به آلمان حدود 12 سال در آلمان بودم. بعد از تجارت من برگشتم ایران که باز همان موضوعی بود که گفتم من با سینما با تجارت برگشتم ایران. -خب پس آلمان بودی و بخاطر همین تسلط داری به زبان آلمانی. بامزه بود آخر برنامه می گویم که آلمانی خداحافظی کنی،من یک جمله آلمانی بلد هستم و آن را آخر برنامه می گویم.پولاد فکر کن که قرار است بروی در یک جزیره ای تا آخر عمرت هم آنجا باشی، سه تا وسیله می توانی با خودت ببری چه وسایلی انتخاب می کنی که ببری؟ *روغن ضد آفتاب ، مایو -به نظرم یک هیتر چیزی ببر که غذا بتوانی درست کنی بهتر باشد. *یا اگر یک لپ تاپی باشد خب است. -جزیره اینترنت اش کجا بود ، وایرلس اش کجا بود که با لپ تاپ بتوانی کار کنی؟ *سرگرمی است بالاخره ، عصر ارتباطات دیگر. -نه ولی انتخابات خوب نبودند.کرم ضد آفتاب به چه درد آدم می خورد؟ گرسنگی نکشیدی کرم ضد آفتاب به چه دردی می خورد؟ *شوخی می کنم ولی مد شده آخر همه آفتاب می گیرند این روزها . - این هم تبدیل به کلاسی شده برای خودش. بعد خدمتت عرض کنم که این سوال را هر شب می پرسم، خوشم آمده از این سوال ، بدترین خاصیت ما ایرانی ها چیست؟ *حافظه تاریخی ما ضعیف است. ما خیلی زود یادمان می رود، خیلی زود گذشته مان را ،اشتباهاتمان را، حتی خوبی هایمان را و درس عبرت نمی گیریم یادمان می رود. -در زندگی شخصی هم همینطور است راست می گویی ، این معایب زندگی شهرنشینی جدید است. حالا برای اینکه دلمان ناراحت نشود یک بدی از ما گفتی دو تا خوبی هم از ایرانی ها بگو؟ -اولین ویژگی که ایرانی دارند و خیلی مشهور هستند به این قضیه ،هوش بالایشان است .ایرانی ها در هر زمینه ای افتخار کسب می کنند حالا در زمینه ریاضی در زمینه علم و کلا ماجراهای علمی و هرجای دنیا هستند بالاخره می درخشند و محورند. این هوش ما است که همیشه هست و به آن افتخار می کنیم. - جالب است چون دیشب آقای محمد هاشمی رفسنجانی هم به آی کیو بالای ایرانی ها اشاره می کردند. این شد یک دانه، یک خوبی دیگرمان را هم بگو. *یک خوبی دیگر هم خیلی مهمان نواز هستیم. -مهمان نوازی را قبول نداریم و جدیدا مهمان نواز نیستیم. *اینها دارد کم می شود روز به روز. -تا مهمان می آید یک جوری اخم و تخم می کنیم که سریع برود ،چرا ؟بیاییم آسیب شناسی کنیم به جای اینکه شعار بدهیم که ما همه مهمان نوازیم. اتفاقا اصلا هم اینجوری نیست.بیاییم بنشینیم بدانیم چرا جدیدا مهمان نواز نیستیم.اصلا کی مهمانی میرود، که مهمان نواز باشید یا نباشد، همه می گویند گرفتاریم . آن اس ام اس یک هفته قبل ام را گرفتی، اس ام اسی شده، نامه مجنون به حضور لیلی می رسد اینترنتی و ایمیلی. پولاد یک فرصتی از تو میگیریم ما برای مهمان فردا شب مان یک تصاویری آماده کردیم و شما باید حدس بزنی که فردا شب چه کسی به مثلث شیشه ای خواهد آمد. این تصاویر را تماشا کنید و بعد برگردید و این دقایق پایانی را با پولاد کیمیایی طی کنیم.پولاد می پرسم تو دوست داری فردا کدام یک از این چهار نفر باشند؟ علی دایی، امیر قلعه نوعی، افشین قطبی، فیروز کریمی *آقای افشین قطبی -نمی دانم باید تا فردا شب صبر کنیم ببینیم کدام یک از این چهار نفر مهمان مثلث شیشه ای خواهند بود.پولاد یک خیابان در تهران را بخواهی به اسم خودت بزنی کدام خیابان است؟ *خیابانی که توش زندگی می کنم خیابان به نام آریا آن را خیلی دوست دارم، حس نوستالژی دارم، در آن بزرگ شدم، در آن برف بازی کردم، در آن قدم زدم -اگر یک انشا راجع به ایران بنویسی سه تا جمله اول را برایم بگو چه می نویسی؟ *خیلی سخت است. -میخواهی یک ذره فکر کن. خانمها و آقایان آماری نظرسنجی امشب 136152 نفر آخرین آماری است که داریم.40% موضوع فیلم ، 5/17 % کارگردان فیلم، 36% بازیگر اصلی فیلم و 7% سایر موارد. پولاد فکر کن به انشا. *حضور ذهن ندارم ولی میخواهم حرفم را پس بگیرم در مورد آن خصوصیات که گفتم مهمان نوازی. - و من گفتم شعاری است؟ *بله ، من فکر می کنم معرفت را جایگزین کنم خیلی بهتر است. چون مرام و معرفت هنوز که هنوزه خیلی بارز است و دیده می شود و انشالله همینجوری استمرار داشته باشد. -انشالله این هم تعریف قشنگی است. ده ثانیه وقت داریم. فقط میشود به زبان آلمانی خداحافظی کرد. *زمان آلمانی فکر کنم یک دو دقیقه ای طول بکشد. برای این شین و سین و خ کنار هم جور بشود. -پس به زبان شیرین فارسی خودمان خداحافظی کنید. *خیلی تشکر میکنم از برنامه خوبتان ، خسته نباشید می گویم خدمت همه دست اندرکاران مثلث شیشه ای و تشکر می کنم از بینندگان عزیز و ارجمند که ما را یاری کردند انشالله که موفق و موید باشند. -زنده باشید پولاد جان، من هم خیلی از لطف ات ممنون هستم که آمدی به برنامه ما، برای پدر خوبت، پدر نازنین ات آقای مسعود کیمیایی عزیز آرزوی صحت کامل می کنم انشالله کسالت شان رفع شود. خیلی لذت بخش بود. تمام می شوم شبی فقط به من اشاره کن |